دوستم برای معرفی محصولات گیاهی فلان کارخانه جلسهای ترتیب داده بود. قرار بود اگر صلاح دانستم، زیرمجموعهاش شوم و نمایندگی بگیرم. او سفارش کرده بود حتماً تشریف ببرم؛ چون همه هستند. منظورش را از همه نفهمیدم!
بیست دقیقه دیرتر به جلسه رسیدم. وارد اتاق که شدم اعضای هیئت رئیسهٔ باشگاهمان را دیدم. این اعضا، برای جلسههای باشگاه یکیدرمیان پیدایشان میشد... همانجا جلسهٔ هیئتمدیرهٔ باشگاه را برگزار کردم!
دوستم به روایت من
محمدباقر قنبری نصرآبادی
۲۰:۴۷
۵آذر۱۳۹۶