پک‌وپوز

ساخت وبلاگ

رفته بودیم خانهٔ دوستم برای چشم‌روشنی دخترکوچولوی نازش.

دوستم، بابای بچه درآمد گفت: «قربون پَک‌وپوز بچه‌م بشم.»

خانمش گفت: «مگه حیوونه؟ درست قربون‌صدقه برو!»

دوستم گفت: «خو قربون دَک‌ودَن دخترم بشم.»

خانمش گفت: «می‌شه اصلاً قربون بچه نری!»

دوستم گفت: «لب‌ولوچه چی؟»

خلاصه این بگومگوها عصرمان را ساخت.


محمدباقر قنبری نصرآبادی

دوشنبه ۱۶:۴۶

۲۳مهر۱۳۹۷

مستقیم برو سرِ اصل مطلب...
ما را در سایت مستقیم برو سرِ اصل مطلب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1lahzenevisi6 بازدید : 67 تاريخ : پنجشنبه 15 آذر 1397 ساعت: 4:01